Search is not available for this dataset
text
stringlengths 8
240k
|
---|
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
|
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر میآرد
|
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
|
دو قدم مانده به گل
|
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
|
و ترا ترسی شفاف فرا میگیرد
|
در صمیمیت سیال فضا خش خشی میشنوی
|
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور
|
و از او میپرسی
|
خانه دوست کجاست ؟
|
از زنده یاد سهراب سپهری
|
مریم حیدر زاده
|
رسیدن به تو خیاله میدونم
|
تو میگی یه روزی مال من میشی
|
اما موندنت محاله میدونم
|
تو میگی شبا دعامون میکنی
|
چشمه چشات زلاله میدونم
|
توی آسمون سرنوشت ما
|
ماه کاملم هلاله می دون
|
تو میگی پرنده شیم بریم هوا
|
غصه ما دو تا باله میدونم
|
چشم من پر از غم نبودنت
|
دل تو پر از ملاله میدونم
|
طاقتم دیگه داره تموم میشه
|
صبر تو رو به زواله میدونم
|
اون درخت سیب آرزوهامون
|
پر میوههای کاله میدونم
|
آره میری و نمیپرسی که این
|
دل عاشق در چه حاله میدونم
|
موفقیت را دریاب
|
پایداری نشان دهنده اراده قوی ولی لجاجت نشان دهنده ضعف شدید اراده است .
|
رمز کلی موفقیت در دو ویژگی قرار دارد پایداری و ایستادگی .
|
پایداری در کاری که باید انجام شود و
|
ایستادگی در برابر آنچه که نباید رخ بدهید . انسان یک قهرمان است نه به این علت که از هر
|
کس دیگری شجاع تر است بلکه بدین علت که او ده دقیقه بیشتر از بقیه شجاع باقی میماند
|
بیشتر افراد شکست میخورند نه به خاطر عدم آگاهی یا استعداد بلکه به خاطر اینکه جا
|
محمد صادق جان ببخشید که یکم دیر شد اما همیشه برای تبریک گفتن وقت باقی است
|
تولدت را از ته قلب تبریک میگوییم
|
تولد محمد صادق در روز بیست و هشت تیر ماه میباشد .
|
ای اشک که روز و شب به دامان منی
|
چون شمع شرار خرمن جان منی
|
گه چون گهری در صدف دل پنهان
|
گه چون گرهی یسته به مژگان منی
|
آمدی باتاب گیسوتا که بی تابم کنی
|
زلف را یکسو زدی تا غرق مهتابم کنی
|
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
|
خواستی تا در میان شعلهها آبم کنی
|
مرا صد بار از خود برانی
|
به زندان خیانت هم کشانی
|
چه سود از مهر ورزیدن
|
چه حاصل از وفا کردن
|
مرا لایق بدانی یا ندانی
|
کی به پایان میرسد ؟
|
به کشاورزی ثروتمند پیشنهاد شد که در یک روز طول زمینی را طی کند و در موقع غروب به نقطه
|
شروع حرکت برسد .
|
هر مقدار زمین را طی کرد به خودش خواهند داد .
|
برای شروع کشاورز صبح خیلی زود شروع به حرکت کرد ، چون میخواست هر چه بیشتر زمین
|
بدست آورد .
|
اگر چه خسته بود تمام بعد از ظهر را به رفتن ادامه داد چرا که نمیخواست این موقعیت استثنایی
|
بدست آمده برای کسب ثروت بیشتر را از دست بدهد .
|
نزدیک غروب بیاد آورد که شرط بدست آوردن زمین این است که باید تا غروب آفتاب به نقطه اول شروع
|
باز گردد .
|
زیاده خواهیاش او را از نقطه شروع بسیار دور کرده بود .
|
شروع به برگشتن کرد در حالی که چشمش به خورشید بود که چه مدت به غروب خورشید نزدیک
|
شده است .
|
هر چه به غروب نزدیکتر میشد او سریعتر میدوید .
|
او خسته و بینفس شده بود و بالاتر از حد توانش از خود کار کشیده بود .
|
نزدیک نقطه آغاز غش کرد و مرد .
|
او قبل از غروب به آنجا رسید .
|
در آنجا دفن شد و تمام زمینی که به او تعلق گرفت بسیار کوچک بود
|
یارم بود ان که به بودنبود
|
ز ره دوستیش دشمنی بر من کوفت
|
از سر غفلت خود در رهش جان دادم
|
از سر نادانی به سخن دل دادم
|
دل من را ز قفس زندان کرد
|
ان قفس از دستش به هوا پرواز کرد
|
تا قفس در دریا دلکم را غرق کرد
|
موج هم دل دلکم را در کنار هم دوخت
|
اما دلکم . از نفرتش . در آب سوخت
|
شاعر خودم راحله
|
هر چه باشی نازنین ایامخارت میکند
|
هر چه باشی شیر دل دنیا شکارت میکند
|
هر چه باشی با لب خندان در کنار دیگران
|
عاقبت دست طبیعت اشک بارت میکند
|
یادمان باشد امروز خطایی نکنیم
|
گر در خونش شکستیم صدایی نکنیم
|
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
|
گر شکستیم ز غفلت منو مایی نکنیم
|
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
|
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
|
هر مانعی در زندگی یک ازمایش است
|
عشق بزرگترین هدیه خداوند است
|
اشتباههای ما بهترین معلم ماست
|
خدایا همعاشق را آفریدی
|
هم معشوق پس به این
|
عاشق راهش راهم نشان
|
بده تا این عاشق دل خسته
|
روزی هم آرامش داشته باشد .
|
تقدیم به تو .
|
عشق را باید درک کرد .
|