text
stringlengths
3
299
label
class label
5 classes
خدا عاشقها رو دوست داره.
3sadness
ما در محلمون یه کتابخونۀ عمومی خیلی خوب داریم.
2neutral
شاید بعدازظهر بشه دیدش.
2neutral
چرا مجبور شده؟
0anger
این همه خیانت خجالت‎آور نیست؟
0anger
کشیش اندریو از روی کتابای خودش خواندن و نوشتنو به من یاد داده
2neutral
مهمان شما یک نفر یاغیه
0anger
من قصر تو رو با خاک یکسان می‎کنم
0anger
من قصد دارم 600 دلار چک مسافرتی علاوه بر هزینۀ رفت و آمد و اقامتتون بهتون بدم
2neutral
معلوم می‎شه لوئینو بین ساعتی که من ترکش کردم و موقعی که تورانس هم به اون محل رفته، ناپدید شده
2neutral
حتی گاه بودند پهلوانانی که وسوسه می‎شدند اولین نفری باشند که توانسته است پشت صادق قمی را به زمین بیاورد
2neutral
من برای چی دارم شارژ می‌دم وقتی این ساختمونو گند بی‌نظمی گرفته؟
0anger
از طرف دیگه مارتن یک قوم و خویش پیر مریض‌حال داره که وارثی جز مارتن نداره و باید بگم که چیزی هم از عمرش باقی نمونده
2neutral
من به تو مثل چشم‎های خودم اعتماد دارم
2neutral
و این شهرت و نام او را در عین خلوت‌نشینی دوچندان کرده بود
2neutral
هرمان ملویل این داستان را در سی و دومین سال زندگیش نوشته است
2neutral
معاون دوم کشتی استاپ بود که نه ترسو بود و نه شیردل
2neutral
بسیاری از کسانی که کشتی‎های او را دیده بودند و می‎دانستند که او تا به حال از هیچ کشتی‎گیری شکست نخورده شاید دلشان می‎خواست ببینند آن کسی که قدرت این را دارد که پشت صادق قمی را به زمین بیاورد چه کسی می‎تواند باشد
2neutral
بنابراین می‎بینید که شما هم باید از گفتن این دروغ مصلحت‎آمیز خودداری نکنید
1happiness
من فرمانروا هستم
0anger
اینه که در اولین فرصت خودشونو از شر اتوموبیل خلاص کردن و به بیل لارنر هم تلفنی اطلاع دادن که احتمال داره از طریق بنگاه کرایه اتوموبیل ردشو گیر بیارن
2neutral
دلم می‎خواد اینو بدونی
0anger
پدر سباستین به من گفته بودند
3sadness
دوک نامزد پیر او حالا خونه نیست؟
0anger
این مادر و دختر سرنوشتشون این بود که بیان زیر دست شما کلفتی بکنن
0anger
آروم نمی‌شم.
0anger
الهی که دورت بگردم ننه، الهی که عباس فدات بشه
1happiness
خب بزنه.
0anger
شما خوب می‎دونید که من این کارو می‎کنم، یک تهدید توخالی نیست، حالا میل خود شماست، اگه می‎خواید باز هم سکوت کنید
0anger
من ترجیح می‌دم که با هرنانی در سرگردانی به سر ببرم، گرسنگی و تشنگی بکشم، تمام سال دربه‌در باشم، در زندگی و سرنوشت او که بدبختی، تبعید، زندان و مرگه شریک باشم. این برای من هزار بار شیرین‎تر و بهتر از اینه که با یک امپراطور زندگی کنم و امپراطریس باشم و شوهرمو دوست نداشته باشم.
0anger
بگو ببینم اسمت چیه؟
1happiness
مزخرفه، مزخرف
0anger
ادامه بده
0anger
دست من؟ خب پس تو چی؟
4surprise
تو داری منو لوس می‌کنی پیتر، انگار واقعاً هنرمندم.
1happiness
تو، تو والتر سعی می‎کنی به من چی بگی؟ که همش غیرضروری بود؟ فقط همین؟
0anger
رابطۀ شما با هم چطور بود؟
2neutral
تا بود مادر خدا بیامرزت، حالا هم نوبت خودته
0anger
باید درس خوبی بهشون بدم
2neutral
برادر همسرت؟
4surprise
و بعد از انجام مراسم مذهبی از الیزابت می‎خواد که زمانی که موسیقی آرام‎بخشی از اتاقش پخش می‌شه، یک آرزو که به نظر اون می‌تونه بهترین آرزوی یه مادر برای فرزندش باشه رو انتخاب کنه و اون آرزو رو در گوش چپ نوزاد بخونه
2neutral
یه وکیل بسیار سرشناس مسکو، رفیق پدرم بود، بعد از مرگ پدرم، وقتی ما در فقر و بدبختی بودیم به ما کمک مالی می‎کرد. اون هیچ چیز جالب و فوق‎العاده‎ای نداشت
3sadness
خودم بلدم چکار کنم
1happiness
وقتی من لام‌تاکام حرف نزنم فایده‌اش چیه؟
0anger
اونجا گم شدم
3sadness
واقعاً یعنی چی؟
0anger
اگه لازم شد او رو بکشیم؟
2neutral
من برج‎های قصرت رو فرو می‎ریزم و به جای اون شاهدانه سبز می‎کنم
0anger
من حوصله شنیدن دروغ ندارم
0anger
من که، من که تو این دنیا جز این بچه چیزی ندارم.
3sadness
مگه نمی‎بینی این طفلک نمی‎تونه سر پاش وایسه
0anger
دو نفری که مرتبۀ اول وارد منزل تو شدن چارلی سیناگلیا و تونی سیسرو بودن
2neutral
من نمی‎تونم تحمل چنین نگاهی رو بکنم، مسخرست، وحشتناکه
0anger
کجا؟
4surprise
پستچی؟
4surprise
کار نظافت اینجا تموم شده؟
2neutral
اما خیلی زود این فکر فراموش شد و ما وسایل سفر رو آماده کردیم
2neutral
ببین من قصد مسخره کردن تو رو ندارم، سعی کن اوقاتت هم تلخ نشه.
2neutral
این حرفیه که شما می‌زنین، ولی من فکر می‎کنم از نظر خداوند این بنده با اون بنده هیچ فرقی نداره
0anger
راستی چطور شد این بلا سرش اومد؟
2neutral
نزدیک نیمه‌شبه
2neutral
تو سرداب؟
4surprise
من میسی رایت هستم.
0anger
دست از سرم بردار.
0anger
اما من می‎خوام کار روی کتابو متوقف کنم
3sadness
شاید یک روز ناچار شدم همه چیز رو با تو در میون بزارم چون تو تنها کسی هستی که می‎تونی در این زمینه به من کمک کنی
3sadness
تو نمی‌تونی اونو بگیری. تو تا همین چند لحظه منکر بودی که بچه رو می‌شناسی، منکر بودی که پدر اون بچه هستی.
0anger
خلاصه از ما گفتن بود، دیگه خودت می‌دونی.
3sadness
مگه چند تا داری؟
4surprise
خب پس برای چی اومدی اینجا؟ که بهم لطف کنی؟
0anger
یه نامۀ جالب برام فرستاده
2neutral
احتمالاً بعد از اینکه از پیش شما رفته، خیلی طول نکشیده که به دام شکارچیش بیفته
2neutral
گرگهای گشنه همچین کمین کردن که بیا و بیبین.
0anger
پسر جون من اصلش چیزی نمی‌دونم، به من و تو چه.
0anger
برای همین هم هست که می‎گم داری اشتباه می‎کنی
0anger
همشو تو نوشتی ولی هنوز نفهمیدم چی به سر دارواری اومده
0anger
اون به امیر قول می‌ده آدرس و نشانی اونها رو براش پیدا کنه.
2neutral
او بین بچه ما و خودش هیچ فرقی نمی‎گذاره
2neutral
اگر او در زندگی با این مرد خوشبخت نشه، شما خودتون رو سرزنش نمی‎کنید از اینکه بخاطر مبلغ ناچیزی او رو به این سرنوشت دچار کردید؟
4surprise
وقتی آدم افسرده می‌شه هیچی بهتر از یه شروع تازه نیست.
2neutral
مبادا با من یکی بدو بکنی‌ها.
0anger
کسی که خود من، با خوش‎قلبی تموم بهش درجۀ ژنرالی دادم، حالا خودمو زندانی کرده
0anger
کلی کار و زحمت می‌بره که من الان وقتشو ندارم.
0anger
چه چیزی رو می‌خواید به من بگید؟
4surprise
ولی من نمی‎تونم تسلیم یه عده آدم ناشناس بشم، اونا به من گفتند که اگه تا فردا اینجا رو ترک نکنم منو از بین می‎برن ولی من نمی‎خوام از اینجا برم و یک عده افراد ناباب رو به مراد دلشون برسونم.
0anger
شما برید خریدای منزلو بکنید، بعد که برگشتید، منو سوار کنید که بریم منزل
2neutral
معلومه که به آسونی نمی‌شه.
2neutral
چه رنج‎هایی که در این مدت کشیدن
2neutral
غیر از اون دو نفری که اینجا خوابیدند کسان دیگه‎ای از دوستانشو به تو معرفی نکرده؟
2neutral
چرا همون موقع نگفتید که برای سر چارلز نامه نوشتید
0anger
گوش نکن
0anger
خداوندا، من قادر نیستم رنج محبوبم رو ببینم
3sadness
من یه دوره از زندگیمو با فنشاو گذروندم و حالا باید به فکر بچه‌ام باشم.
3sadness
که هیچ مصیبت و بلایی روم اثر نمی‌ذاشت
0anger
چون می‌دونم که اگر بخاطر من نبود یک لحظه هم در رفتن تردید نمی‎کردی.
0anger
اون دو نفری که با بیل لارنر اینجا اومده بودن یکیشون اسمش چارلیه دومی تونی سیسرو
2neutral
من تو رو بخاطر تنبیه نگه‌ نداشتم هومر.
2neutral
چهار سال پیش بالاخره سرطان از پا درش آورد
3sadness
چرا کارتونو عوض کردید؟
2neutral
تو می‎تونی همین دفترو برای خودت برداری
3sadness