audio
audioduration (s) 0.44
50.9
| sentence
stringlengths 2
364
|
---|---|
اهل و عیال او مرکب از یک همسر و دو زن صیغهای بود. |
|
پسری اسب مسابقه را دور زمین میدواند. |
|
مشاجره لفظی |
|
آنان که بینا هستند و آنان که نابینا |
|
انگشتانم از سرما کرخ شده. |
|
او از دیوار بالا رفت و به داخل باغ پرید. |
|
اگر پیچ جاده به سوی چپ باشد، شیب آن هم باید به چپ باشد. |
|
آنها شبیه هستند؟ |
|
زخم عمیق نیست. |
|
میخواهم این چک را به حساب بگذارم، لطفاً. |
|
دوست داریم از خوابگاه بازدید کنیم. |
|
من گزارشم را به کاتالانی می نویسم. |
|
عافیت باشد! |
|
می توانم آنجا اسکی روی آب کنم؟ |
|
یک اتاق یک تخته میخواستم. |
|
با ماهیتابه بر سر شوهرش کوفت. |
|
مربوط بقابلگی |
|
خود را به مریضی زدن بهانهی خوبی بود. |
|
اولین گروه داوطلبان وارد شدند. |
|
خوراک ایتالیایی |
|
او مشتهای خود را گره کرد و سپس از هم گشود. |
|
با راه آهن سفر کردن |
|
با دیدن خون او چندشم شد. |
|
با شتاب از جایی خارج شدن |
|
او نمونهی خوش رفتاری است. |
|
این غرغره گلو درد تو را فرو خواهد نشاند. |
|
این کتاب پارسال چاپ شد. |
|
این فیلم از نظر فروش بلیط معرکه کرده است. |
|
خلوتگاه آخر هفتهی او باغی در کرج است. |
|
خدا به شما آرامش بدهد، آقا! |
|
به صفحۀ اینستاگرام و کانال تلگراممون سر بزنید |
|
با دیدن فرزند گم گشتهی خود از خود بیخود شد. |
|
با صدای پر طنین بر او آفرین گفتند. |
|
خبرنگار باید از آخرین خبر آگاهی داشته باشد. |
|
خرابکاران مجسمه او را از شکل انداختند. |
|
این واژه دو معنی مخالف دارد. |
|
با علامت دست خداحافظی کردن |
|
خانهی نمونه |
|
با رغبت کار کردن |
|
با خشم انگشتش را به سوی من تکان داد. |
|
این مهمانسرایی است که من در آن اقامت میکنم. |
|
با بو کردن فهمیدم که سیگار کشیدهای. |
|
با حوله صورت خود را خشک کرد. |
|
خانوادهی متحد و صمیمی |
|
این فراورده بازار ندارد. |
|
این کتاب ثمرهی سالها سخت کوشی است. |
|
خوانندگان با استهزا او را تحقیر کردند. |
|
او ملاحظهی دیگران را نمیکند. |
|
با گلولهی برف به او زدم. |
|
با آن محاکمهی سریع دستگاه دادگستری را مضحکه کردند. |
|
خواب و خیال او این بود که چند زبانه شود. |
|
او ورقها را بر زد و دست را داد. |
|
خانهی او در ته کوچهی تنگ و پرپیچ و خمی بود. |
|
خداحافظ! من دارم میروم. |
|
مختلف الجنس |
|
با چتر نجات از هواپیمای سوزان بیرون پرید. |
|
با تردید کوشش کردن |
|
خانهی سیار |
|
خواباند تو سرم |
|
با کاریکاتورهای خود دربار را مورد انتقاد شدید قرار داد. |
|
با وجود حرفهای کنایهآمیز او صغرا متانت خود را حفظ کرد. |
|
او همیشه با ما مهربانانه رفتار میکرد. |
|
خطوط واگرا |
|
این روزها شرح مفصلیدربارهی زندگی خصوصی او را چاپ کرد. |
|
خصوصیات روحی مردم را از روی بررسی دوستانی که دارند خواهی شناخت. |
|
آیا تلفن موجب منسوخ شدن نامهنویسی خواهد شد؟ |
|
با قلاب ماهی گرفتن |
|
خندهی استهزا آمیز |
|
خبردار ایستادن |
|
خلاصهی اخبار روز |
|
این کلاه از نمد ساخته شده است. |
|
این درس به سه بخش مختصر تقسیم شده است. |
|
خلبان زن |
|
این هتل ظرفیت پذیرایی پانصد نفر را دارد. |
|
او عمر خود را صرف پردهبرداری عیوب کمونیسم کرد. |
|
خود را از جیغ و داد زنش حفظ میکرد. |
|
خوراک معمولی این جانور |
|
با لگام اسب را بهدنبال خود کشاندن |
|
کفگیر ملاقه استیل سفره |
|
خودش است! |
|
خانهاش را به معرض فروش گذاشته است. |
|
با شوق تمام آغاز کردن |
|
او عصای پیری من بود. |
|
شعله پخشکن |
|
خط دفاعی ما پایداری میکند. |
|
خداوند جاودان است. |
|
او مشت خود را بر میز کوبید. |
|
این موسیقی برای آواز زنانه تدوین شده است. |
|
خودت را دست کم نگیر. |
|
خانهی دور افتاده |
|
با هل دادن از میان مردم رد شدیم. |
|
او میگوید شنا بهترین ورزش دنیا است. |
|
خود را به عنوان افسر پلیس جا زدن |
|
این دوچرخه مال عهد دقیانوس است. |
|
گیره دستکش |
|
با آغوش باز به سویم آمد. |
|
خندهی زورکی |
|
خوانندهی مهربان! |
|
این طرح چیزی جز تکرار طرحهای پیشین نیست. |
|
خواستار آمدن کسی شدن |